^do you remember me?^

دور و بر رو نگاه کردم. نه کیفش اینجا بود، نه کفشاش. رفته بود بیرون، ولی... بدون حرف؟

احساس ناراحتی کردم. نکنه خیلی ناراحت شده؟ نکنه با اون شوخی بچه‌گانه کارن، دلخور رفته؟ نشستم لبه‌ی مبل و گوشی‌مو نگاه کردم، ولی پیامی هم ازش نبود.

یه نفس آه‌دار کشیدم. داشتم بیش از حد نگران می‌شدم، ولی دست خودم نبود. لیا معمولاً بی‌خبر جایی نمی‌رفت...

ویو: کارن

همین که از حموم اومدم بیرون و موهامو با حوله خشک می‌کردم، متوجه شدم سکوت عجیبی تو خونه‌ست. هه‌سو با اخمای نگران روی مبل نشسته بود و به گوشی زل زده بود.

ــ «لیا کجاست؟»
ــ «رفت بیرون... ولی هیچی نگفت. یه‌جورایی نگرانم.»

من لبخند زدم. حوله رو انداختم روی شونه‌هام و نشستم روی دسته‌ی مبل کنارش.
ــ «آروم باش. لیا اگه می‌خواست قهر کنه، با در محکم‌زدن می‌رفت. الان خیلی آروم‌تر از اونیه. مطمئنم رفته یه دور بزنه، هوا بخوره، شاید هم رفته خرید.»

هه‌سو با تردید نگام کرد.
ــ «خرید؟»

با اطمینان گفتم:
ــ «آره. شرط می‌بندم الان داره برای ما نقشه می‌کشه.»

هه‌سو هنوز دودل بود. من لبخند شیطونی زدم و بلند شدم.
ــ «حالا که نوبت توئه بری حموم، وقتشه بلند شی خانوم.»

هه‌سو لبش رو گاز گرفت.
ــ «ولی اگه لیا...»

دستم رو به سمتش دراز کردم و با شوخی گفتم:
ــ «اگه لیا بیاد و تو هنوز با همون تیپ بیای جلویش، قطعاً ناراحت می‌شه که چطوری ازش عقب افتادی!»

هه‌سو بالاخره با یه لبخند شکست‌خورده تسلیم شد. دستمو گرفت، از مبل بلند شد و رفت سمت حموم.

منم همون‌جا ایستادم و زیر لب گفتم:
ــ «لیا همیشه برمی‌گرده... با یه عالمه سورپرایز.»

#wisgoon
دیدگاه ها (۰)

https://harfeto.timefriend.net/17605616295017سلام و درود من ...

^do you remember me?^

^do you remember me?^

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط